با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+گاهي دلت ميخواد همه بغضهات از توي نگاهت خونده بشن...
ميدوني که جسارت گفتن کلمه ها رو نداري...
اما يه نگاه گنگ تحويل ميگيري يا جمله اي مثل: چيزي شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با ليوان سکوت سر ميکشي و با لبخندي سرد ميگي: نه،هيچي ...
+گاه دلتنـــــــگ مي شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــي ها
حسرت ها را مي شمارم
و باختن ها
وصداي شکستن را
... نميدانم من کدامين اميد را نااميد کردم
وکدام خواهش را نشنيدم
وبه کدام دلتنگي خنديدم
که چنين دلتنگــــــــــــــــم
+گاهي دلم مي خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رويش!
دست ببرم لاي موهايش و نوازشش کنم!
حتي برايش لالايي بخوانم،
وسط گريه هايش بگويم:
غصه نخور خودم جان!
درست مي شود!درست مي شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام مي شود...
بالاخره تمام مي شود...!!!
+زندگي، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است، جهاني با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساحت دل برگيريم
رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بکنيم
زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است
وزن خوشبختي من، وزن رضايتمندي ست
زندگي، شايد شعر پدرم بود که خواند
چاي مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهي ها
+" هميشه بايد يک کسي باشد که حتي اگر به جاي کلمات فقط سه نقطه گذاشتي در يک صفحه سفيد ،
بداني که مي داند يعني چه ! . . .
هميشه بايد کسي باشد ! تا بغض هايت را قبل از لرزيدن چانه ات بفهمد !
بايد کسي باشد که وقتي صدايت لرزيد ! بفهمد !
که اگر سکوت کردي بفهمد ! بايد کسي باشد !
که اگر بهانه گير شدي ! بفهمد !
بايد کسي باشد که اگر سردرد را بهانه آوردي براي رفتن ! نبودن ! بفهمد !
بايد کسي باشد که اگر حرف هاي بي معني زدي بفهمد !
بايد کسي باشد بفهمد که درد داري ! که زندگي درد دارد ! بفهمد که دلگيري ! بفهمد که دلت براي چيزهاي
کوچک تنگ شده !!!
هميشه بايد کسي باشه که وقتي دلت گرفت سرتو بزاري رو شونش تا ميتوني بباري
ولي نيست . . . . - 198996-تنها
+دلم عجيب گرفته…
دلگيرم از آدمکهايي
که تنها سايهاي هستند
از تمام آني که مينمايند
دلگيرم از نقابهايي که بر چهره ميکشند
دلگير از صورتکها…
من نميفهمم…
به خدا که من نميفهمم…
نميدانم چرا آدمها تنها برايِ يک تجربه،
يک تصور، يک خيال،
يک عطش براي سر دادنِ ترانهي تشنگي،
وخيالِ خامِ آنچه هيچگاه نيستند،
زندگي آدم ديگري را به بازي ميگيرند؟!
به خدا من نميفهمم…
نميفهمم چگونه شد که در اين عصر آهن و اصطکاک
اينچنين تصوارت آهنين و قلبهاي سخت و ذهنهاي جامدي شکل گرفت…
اين همه آهن، اين همه سختي، اين همه جهل،
اين همه صورتک…
و اين همه من، تنها، خسته، رويارو
آي آدمها! آدمها، آدمها، آدمکها…
آي آدمهايي که بيچراغ دوست ميداريد
آدمهايي که به هوسِ سرک کشيدن به يک ديوارِ کوتاه
بينياز از چهارپايه و نردبان
سر خم ميکنيد و - 198996-تنها
آرامشِ آنسويِ ديوار را ميستانيد :
به خدا
آن آدمِ ساده که ديوارِ دلش کوتاه است،
وسيلهي براي ابراز و ارضاي عقدهها و آرزوهايِ تو نيست!
تو را به خدا، اينقدر سرک نکشيد
در اين عصرِ صورتکهاي دروغين
دنيا بيش از هميشه به سادگيِ سادهها محتاج است
تو را به خدا اينقدر آزارشان ندهيد
بگذاريد سادگيِ دوستداشتنهاي بي دليل
افسانهاي در قصههاي کودکيمان نباشد
بگذاريد که سالها بعد - 198996-تنها
سادگانِ دلداده
پاکيِ دوستداشتنهاي بيدليل
و عشقهاي جاودانه را
تنها در انيميشنِ سيندرلا جستجو نکنند!
من هنوز، اينجا براي تو
از پشت اين ديوار سخن ميگويم
از پشتِ ديوارِ خودخواهي و جهل
از اين ورِ پرچينِ کوتاهِ دلم
از سرزمينِ دوست داشتنهاي بي دليل
و از قلب همان مهدي - 198996-تنها
که هنوز چشمهايش خيس ميشود
در سوگِ زخم روييده بر آرنجِ يک کودک، بر بالِ کبوتر
پسري که هنوز يادش هست
شوقِ آن دو چشمِ خيس که با آن مينگريست
دخترک مهدکودک را
پسري، که رازِ بي چتر در باران راه رفتن ميداند
و بويِ نيلوفر را از هفت فرسخي، در دلِ مرداب باز ميشناسد
من هنوز از پشت ديوار آدمکها سخن ميگويم
از سايه روشن خاطراتِ شيرينِ کودکيهايمان - 198996-تنها