در گذر این لحظات پُر شتابِ زمان ، خاطره ی خوابِ کودکانه...
نمی دانم قصه های مادر بزرگ با شروعِ یکی بود ، یکی نبود را
اصلا پایانی بر آن بود ....؟
مادر بزرگ تجربه ی خیالِ خود را گفته بود...
"چشم ها ، نگهبانِ دل هایند! "
یا من! در اولین پیچِ کوچه ی دلباختگی در خوابِ فردا گم شدم
و کسی پیدایم نکرد…
اگر خواب بودم ، در خواب ماندم ... حتی کسی بیدارم نکرد...
موضوع مطلب :